۱۲ مطلب توسط «ro ma» ثبت شده است

4 - 5 - 15 - 16 - 23 - 42 (life travelogue #2)

 

• 2023.04.06 - 2023.10.26

خیلی وقته که هیچی ننوشتم؛ نه از خودم نه از بقیه و نه از هیچی. حتی الانم نمیدونم دارم برای کی مینویسم، شاید برای خودم؟ چون به هر حال بیان اون فضای قبلو نداره؛ هنوزم نمیفهمم اون انگیزه‌ای که اون موقع باعث میشد همیشه تو لپ تاپ یه تب دیگه برای بلاگ داشته باشم از کجا میومد و الان کجا رفته؟ i donno know.

این مدت اتفاقای خیلی لجندی نیوفتاده برام، ولی خیلیم پوچ نبودن. یکی از بدتریناش از دست دادن یکی از بهترین کسایی بود که راهنماییم میکرد. یه مدت خیلی مدیدی باهاش درد و دل کردم و ازش برای کوچیک ترین کارام کمک میخواستم. (مادام مارتایی که قبلا هم تو این پست ازش حرف زده بودم)

یکی از اتفاقای خوبی که تو این چند وقت افتاد رفتن به خوابگاه خواهرم بود. رفتیم جاهایی که خواهرم میخواست بهم نشون بده، همونجا رفتیم باخواهرم سوار رنجر شیم و قبل اینکه سوار شیم ماکیاتو خوردیم. میترسید خیلی بترسم و بالا بیارم ولی بعد اینکه سوار شدیم فهمیدم هیجانش برام خیلی کمتر از چیزی بود که هردوتامون فکرشو میکردیم. با این حال حس پرواز داشت و جالب بود برام. (ناگفته نمونه کیدو رو اونجا دیدم)

امروز طی یه ماجرایی فهمیدم خیلی وقته همش به خاطر اتفاقایی که هر کدومشون حکم یه ضربه رو داشتن، فرار میکردم و پشت هر چیزی که پیدا میکردم خودمو پنهون میکردم، یه جورایی فرار از زندگی خودم بود، انگار داشتم با تصور یه زندگی دیگه از زندگی خودم فرار میکردم. هربار با یه چیزی خودمو خفه میکردم تا نفهمم داره چی میگذره. و انگار اون ضربه آخری که باعث میشد بیوفتمو خودم زدم و... ناک اوت

 

+ جدیدا ریزش موهام شدیدتر شده و به خاطر موخوره ته موهام زمخت شده ولی خب تو وضعی نیستم که زیاد برام مهم باشه.

+ تو عکس من اونیم که سفید پوشیده و اون یکی خواهرمه :»

 

 
bayan tools Alexander StewartHouse Of Cards

Click

  • ro ma
  • جمعه ۵ آبان ۰۲

آنچه از جان برآید به قلم درآید (life traelogue #1)

 

- چشماتو ببند باشه؟

+ چرا؟

- میدونی... مادرم همیشه میگفت سخته اگه چیزی که دوسش داری ولی مجبوری از دستش بدی رو ازت بگیرن... و تو فقط به دستاشون زل بزنی و نتونی کاری انجام بدی! منم هر وقت میخوام موهای کسیو کوتاه کنم که از روی اجبار اومده، نمیذارم با چشمای باز به دستام نگاه کنه!

جیمین لبخندی زد و سرشو تکون داد+ مادام... اگه چیزی که قراره ازتون بگیرن یه آدم باشه چی؟ اگه براتون عزیز باشه هم چشماتونو میبندین؟

- نه... اونموقع باید جنگید! از دست دادن کسی که دوسش داری بدترین شکنجه ست... تو نمیتونی با بستن چشمات درد نداشتنش رو تحمل کنی... اونموقع وقتی چشماتو باز کنی میبینی مُردی، ولی قلبت هنوز خودشو توی سینه ت میکوبه!

زن لبخند تلخی زد و دستاشو روی چشم های پسر کشید و بستشون....

 

_ Madam Marta (Twilight)

____________________________________________________________________

خب سلام بعد از... چند ماه میشه؟

خلاصه بعد از مدتی که خودمم حسابش از دستم در رفته ")

اوه عنوان؟ واقعا نمیدونستم چی بگم فقط برای اینکه خالی نباشه یه چیز بداهه ای گفتم

امروز به تاریخ 25 جولای یا همون سه مرداد خودمون روما (چان؟) به آغوش گرم بیان برگشتم :"

برام واقعا خوشحال کنندس...

ایده ای برای قالب وب ندارم، ولی تصمیم دارم عوضش کنم

خب نمیخوام توجیه کنم چون خیلی دختر بی ادییم که این همه مدت تونستم از اینجا دور بمونم (البته بیاین قبول کنیم که عده ای که رفتن از من بی ادب ترن) ولی از همتون اجازه توضیح میخوام.

حقیقتش یه مدت حالم خوب نبود و تنها دلیل من برای رفتنم همین بود

و خب دلیل اومدنمم اینه که امروز خیلی بیش از اندازه حالم خوبه

____________________________________________________________________

تا اینجاش همش توضیحات شد

دوست دارم از این به بعدشو صرفا ثبت کنم، اگه دوست نداشتین میتونین نخونین ")

با رومای سه ماه پیش خیلی فرق دارم

یه حرفی بود که من به عنوان ناجی ازش یاد میکنم

هنوز خیلی حسا هستن که تجربشون نکردی کلی جاها هست که نرفتی کلی آدم هست که ندیدی، بالاخره قراره یه روز این حسای بد از بره. به امید اون روز قوی بمون. بالاخره یه روز میاد که به الانت میخندی، یادت نمیاد چجوری ناراحت بودی، و در آخر تنها چیزی که میتونه به آدم کمک کنه امیده، هیچوقت ناامید نشو حداقل بخاطر آدمایی که دوستت دارن.

از ایشون خیلی ممنونم :"

تو این مدت خیلی کارا کردم که فهمیدم خیلی وقت پیش وقتشون بود ولی پشت گوشم انداختم.

کتابایی که میخواستمو خوندم، آهنگایی که دوسشون داشتمو وقتی تنها بودم بلند بلند خوندم، ورزش کردم، رقصیدم، نوشتم، با خیلیا آشنا شدم، با دوستام بیرون رفتم و... زندگی کردم ")

چیزیو فهمیدم که خیلی وقته داشتم خودمو ازش دور میکردم... اینکه من همیشه خیلی خوشحال بودم فقط داشتم پنهون میکردم... بی دلیل

آشناییتا (18 می سال 2021)

مادام مارتا... ایشون کسیه که تونست به اندازه خیلی چشمگیری منو تحت تاثیر خودش قرار بده... تعریفش میشه یه روح زجر کشیده که روح همرو تسکین میده. و پتانسیل اینو داره که همرو عاشق خودش کنه. این مدتو با خیلیا آشنا شدم ولی فک کنم مارتا بیشترین تاثیرو روم گذاشت>>

...

و نمیخوام زهرا رو از یاد ببرم... دخترک مهربونم ") زهرا در هر شرایط با مهربونیاش میتونه اشکمو دربیاره

 

خب از اینا که بگذریم میخوام درمورد وایبایی که این مدت داشتم بگم

با شنیدن بعضی آهنگا حس میکنم روحم جا مونده تو روز هشت نوامبر 1777... روزی که دختر تاجر ابریشمی مارسی چشماش به این دنیا باز شدن، سالی که ما بین جنگ انقلاب آمریکا بود، دقیقا روزایی که مردم ایران داشتن سختی بیماری طاعونو تحمل میکردن و در عوض دقیقا همین سال آخرین سالی بود که داشتن باهاش سر میکردن...

همین لحظه ها دوست دارم سرمو از بالکنی که به کوچه پر گل ه چند تا کالسکه سوار دارن دوشیزه هارو جا به جا میکنن نگاه کنم و در حالی که به بالکن رو به روم که خونه مادام ماریه نگاه کنم و با یه لبخند بگم Bonjour Madam mary. و اگه فرصتی داشته باشم این آهنگایی که برام همچین وایبی دارن رو بذارم.

و اما حس امروزم بهترین حسی بود که تو این چند ماه داشتم. مخصوصا دقیقا موقعی که اومدم و با نوزده تا نگرانی و مهربونی رو به رو شدم :"

این برام واقعا زیبا بود.

  • ro ma
  • يكشنبه ۳ مرداد ۰۰

200 days

15 سال حال خوب و بد...

15 سال خوشحالی و ناراحتی...

15 سال دیدن طلوع خورشید و ماه...

و دیدن غروبشان...

15 سال شاید تنهایی...

15 سال... زندگی =)

 

دویست روز حال خوب و بد.... کنار دوستام

دویست روز خوشحالی و ناراحتی... کنار دوستام

دویست روز دیدن طلوع خورشید و ماه...

و دیدن غروبشون... کنار دوستام

دویست روز تنهایی... کنار دوستام

دویست روز زندگی... کنار دوستام

 

خب راستش از اینکه اومدم بیان واقعااااا خوشحالم

تونستم رنگی رنگی بودن دنیارو ببینم خوشحالم

و خیلی چیزای دیگ...

نمیخوام زیاد حرف بزنم سرتونو درد بیارم

فقط همین که بدونین اون 15 سال و 200 روزم زمین تا آسمون باهم فرق دارن فک کنم کافی باشه

15 سال تنهایی تنها بودن با دویست روز تنهایی با دوستات خیلی فرق داره... عاره خیلی فرق داره بنویسی عاره و یکی بفهمه که یه جور دیگ مینویسی

فرق داره که کسیو پیدا کنی که به طور عجیبی درونش رو حس میکنی و مهربونه^-^

قبول کنین فرق داره که اینجا با کسی که قلبش مریخیباشه آشنا شی و از بودن باهاش خوشحال باشی....

و بی شک فرق داره با کسی آشنا شی که محشره و خودش از مریخ* مشرف شده...

کسایی به زندگیت اضافه بشن که واقعا دوستشون داشته باشی... دختر فضایی، دختر پرت نویس، یه دختر خیالباف، دختر خوش قلم، کسی که همه کسه ولی کسی نیست، دختری که هر لحظه میتونه شادیو تقدیمت کنه، دختری که شاید من بهش بگم مسکن، یه کسی که واقعا مثل اسمش شیرینه، کسی که تو دنیای کتابیش غرقه، دختری که به اندازه نوشته هاش وسعت داره، خانم سرآشپزی که دستپختش حرف نداره، دختری که ذاتش به زیبایی ماهه، دختری که همزاد بزرگمه و.. تکه، یه دوست شاد... قشنگه، هلنا... قلبی از جنس طلا، کسی معصومه رو میشناسه؟، و دختری که بهترین هوبی لاوریه که به عمرم دیدم،  کسی که آیلینمونه، یا دختری که عاشق گربه هاست، کسی که نوشته هاش میتونن حک بشن، نونایی که باعث این همه شادی من شد، کسی که تنها عمشم، یا.. یا یه مبارز که واقعااا مهربونیو میشه درک کرد، کسی که یادم بود و مدیونشم به یه نوعی، دختر با استعداد که کاوراش میتونن فوق العاده باشن  ، دوستی که بالاخره دوستم شد و خیلیای دیگه

چون میدونم حوصله نمیکنین برین همه وبا: آرتمیس، ایزومی، استلا، مگی، نوبادی، نرگس، ریحانه، هانی بانچ، حنا، درسا، آمیگا، آیناز، الکس، عطی عطی، هلنا، معصومه، فافا، آیلین، پوشین، دریا، هانیه، آیان، فایتر، فاطمه، آیناز، پریا. (همه این اسما، حتی اون بالاییا برا من ارزششون غیر قابل گفتنه... همینقدر بدونین که همتونو به یه اندازه دوس دارم^^)

 

و چن تا تشکر ویژه: مهی میدونی که جات تو قلبمه^-^، آلا ممنونم که تا همین الانشم پیشم بودی و میدونم که خواهی موند... واقعاااا از بودنت متشکرم. و جناب تروجان.. خیلی پیشم بودی امیدوارم برگردی... همچنین ممنونم پریسا جان. خیلی کمکم کردی. و همه اون اسمایی که گفتم، میتونم بگم خیلی خیلی خیلی خیلی دوستون دارم. به قدری که اصلا نمیتونم بنویسم.

 

تا اینجا کهه تقریبا معرفی دوست و اینا شد^-^

بریم سراغ اون 227 نفری که تا الانشم پیشمون هستن... و یه چیزی... اگه قلبتونو شکوندم و ناراحتتون کردم یا اگه تا حالا بهتون توهین کردم از صمیم قلبم عذر میخوام و میتونین بیاین به خودمم بگین. اماااا اگه بدون هیچ دلیلی ازم خوشتون نمیاد.. میشه همین الان آنفالو کنین؟ ممنون میشم و لطف بزرگیه.

حالا نخواستم توهین بشه... امیدوارم به هیشکی بر نخوره :""

 

 

یه آهنگی هست... خیلی یه تیکه شو دوس دارم: We are like grains of sand, better to be holding hands Better to be holding hands

 ما هممون مثل دونه های شن هستیم, و بهتره دستهای همدیگرو بگیریم...

خیلی پارت خوبیه هر کسی میتونه این بخشو دوس داشته باشه

 

این موزیکه^^: 

 

Click

 

+ به روم نیارین تو نوشتن "ن" اصلاااا استعداد ندارم :" بالاخره بعد یک سال کامل شروع کردم به خطاطی و انتظاری نداشتم

+ هر کی بود دعا دعا میکرد دویست روزگیش با عید نوروز تو یه روز باشه ولی.. هعی خدا عب نداره که دویست و پنج روزگین میشه عیدD: خوش تفکریتو میبینین

+ و کلاااا به روم نیارین که بد مینویسم خو چه کنم عاخه TT

+ و کسایی که دیدن. والا خیلی ناقص بود و یه لحظه دستم خورد دقیییییقاااا تو اون یه لحظه سه نفر دیدن پستو. هعی روزگار. ولی ممنونم بازم از همراهی گرمتون

+ به دستمم نگا نکنین. دوربین خیلی نزدیکه :|

+ کامنتارو باز کنم تو این فقط؟ بعد بازم ببندم. یا نه کلاااا همینجوری بمونه؟ #خود درگیری مزمن

+ از یکی از دوستان پرسیدم فرمودن باز کنمD:

+منظور از مریخی آدمای خوبه^-^

  • ro ma
  • دوشنبه ۲۵ اسفند ۹۹

Nothing else...matters

سلام سلامD:

خببب اول از همه (اشتباه تایپی شد عمهXDD) میخوام عید مبعثی که در حال گذشتنه و شایدم تا حالا گذشته رو تبریک بگم

به خوبی و خوشی انشاالله^-^

و هیچی دیگ


 

چه زیبا سقوط کردم از آسمان زیبای سیاهت
و چه زیبا افتادم از بلندای پشت بام نگاهت

میخواهم پرواز کنم در اوج فریبانگیت
تا بفهمند این آسمان سیمرغ (شاهین؟!) دارد....

 

 

Click

 

 

Piece_of_song#

 

So close, no matter how far
It couldn't be much more from the heart
Forever trusting who we are
And nothing else matters

Never cared for what they do
Never cared for what they know
But I know

 

کاورش قشنگ تره =)

 

Click

 

و دیگه اینکهههه

عاها 

Song's name: nothing else matters

by: metallica

 

+ میدونم بی نظم شد.. ولی اصن فدا سرم :/

++ خوشحالم کسی نفهمید خصوصیم بازه =) حال خوبی نداشتم هر کی میومد با حرفام به فنا بودXD

  • ro ma
  • پنجشنبه ۲۱ اسفند ۹۹

It's better not to be a human

 

 

انسان نباشیم...
بعله
وقتی یک گرگ میتواند بچه ای که توسط یک انسان دور انداخته شده را نجات دهد نباید انسان باشیم... بهتر است گرگ باشیم
وقتی یک سگ برا نجات خودِ انسان جلوی ماشین می ایستد و در آخر سگ را مورد آزار قرار میدهند نباید انسان باشیم... بهتر است سگ باشیم
وقتی ابر ها به خاطر طبیعت، خودشان را میفشارند و در عین حال انسان هر روز بیشتر دستش را میفشارد و تنگ دستی یاد میگیرد نباید انسان باشیم... بهتر است ابر باشیم
وقتی انسان به عنوان اشرف مخلوقات به ظلم روی آورده و در عین حال حیوانات به هم کمک میکنند نباید انسان باشیم... بهتر است حیوان باشیم
در آخر
فقط برای بهتر بودن میتوانیم انسان نباشیم.

 

 حسین پناهی یه سخن جالبی داره.. دوس داشتم اینجام بذارمش:

مردم اینجا چقدر مهربانند!
دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش دوختند...
دیدند سرما می خورم ، سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند...
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم ، محبت کردند و حسابم را رسیدند
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز
روزگار جالبی است مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید...
حسین پناهی
 

 

 

#Piece_of_song

They told me I was out there, tried to knock me down
Took those sticks and stones, show them I could build a house

They tell me that I'm crazy, but I'll never let them change me

'Til they cover me in daisies, daisies, daisies

 

Download

 

و دوستان یه موضوعی هست که حس کردم بهتره گفته شه. این وبلاگ نویسی چیزیه که برحسب علاقه صورت میگیره. و خبب حق اظهار نظر داریم ولی حق توهین خیر. یه ذره دوستاتونو رعایت کنین جای دوری نمیره. اینو به خاطر حدیث و خیلیای دیگ میگم. متاسفانه این معضل شده تو بیان. میان تهدید به هک میکنن؟ واقعا کار زشتیه. لطفاااا حداقل تو این محیط از تهدید کردن استفاده نکنین. باور کنین خوب نیست. پس لطفا یه ذره به این موضوع اهمیت بدین. به دوست نگیم حالا هم وطن خودتون یا اصلا هم نوع خودتون احترام بذارین لطفا. 

ممنون

 

+ راستش یه ذره شاکیم از دست آدما

++ این آهنگو خیلی دوس دارم. حرفای جالبی میگه...

+++ بازم ضمن یادآوری: حواسم به همتون هس :/

++++ و میگما کسی هس بلد نباشه عکس و ویدیو و موزیک پلیر بذاره؟ فک کنم حله برا همه...

+++++ ساعتهای رند را دوست میدارم XD انتشار در ساعت 23:23

  • ro ma
  • يكشنبه ۱۷ اسفند ۹۹

Can you hear me??... my love

 

میدانی؟...

میدانی اگر تو مجنون باشی...
من عاشق ترین لیلا هستم؟
یا میدانی اگر فرهاد باشی
شاید حساس ترین شیرین هستم؟
شاید اگر رومئو هم باشی
من هم سر سخت ترین ژولیت باشم
برای همین عاشقت بودن باخت بازی دنیاست
و منحل شدن تمام حلیات...
اما من این باخت را به جان میخرم

گاهی مقایسه تو و ماه برایم دشوار میشود
میتوانم بپرسم مقلد قمر کدام سیاره هستی؟

میترسم این همه دریا بودنت، خشکت کند
و انقدر آسمانی بودنت آلوده...
میترسم ماهی شوی و تورت بیندازند
میشود فقط خودت باشی؟

حداقل حال فهمیدی که...
اگر تو مجنون باشی
من عاشق ترین لیلا هستم
یا اگر فرهاد باشی
حساس ترین شیرین هستم
و این بار مرگِ شیرین، برای فرهاد
قرار است مرگ شیرینی باشد...

درست است
تو هیچ جزئی از من نیستی
و هیچ نسبتی با من نداری
تو تنها وجود من هستی :"

 

Click
                                                Piece_of_song#
Oh-oh-oh-oh, oh-oh-oh-oh
All I know, all I know
...Loving you is a losing game

 

song's name: Arcade

by: Duncan laurence

 

+ وااااااااااااااااووو نمیدونین که چی شده... دیروز یه وانتی دیدم که پشتش چیزی ننوشته بودD: عاره عوضش ابتکار به خرج داده بود جلوش نوشته بودXD

++ چرا حس میکنم هیییییچچ استعدادی تو نوشتن متنای عاشقانه ندارم؟ شایدم دارم ولی به دل خودم نمیشینه...

+++ کمال همنشین در من اثر کرد :/ چرا انقدد پ.ن شد؟ راس میگنا همنشین تاثیر زیادی داره 

++++ پست قبلی غیرت خاصی رو مامانا رو نشون میده و... دوسش دارم =)

  • ro ma
  • شنبه ۱۶ اسفند ۹۹

Dear.. please respect

 

Oh my dear... please respect instead expect

Piese_of_song#

 

No guy can tell me 'bout my mother   

16shot, we go longer than a louder   
Dem nuh fi talk 'bout the real don dada   
Put body inna pot dem a bun like grabba   
No body can diss me or my mother   
Round here ain't safe, everybody need armour   
 16shot, we go shotta any bluddablud   

 

 

Song's name: 16 shots

by: stefflondon

Click

 

I hope you enjoy it

 

+ سر درست کردن این یکی عکس واقن دیگ جدم اومد جلو چشم :/ 

+ چرا هر چقد متنو درست میکنم بازم یه جورایی گیج میزنه بد بخ

+ انتشار در آینده 

  • ro ma
  • جمعه ۱۵ اسفند ۹۹

I'm only human

 

 

من میتوانم وقتی ژولیت هستم عاشق باشم
میتوانم وقتی نیوتون هستم قانون تعیین کنم
میتوانم وقتی آلفرد برنهارد نوبل هستم بهترین صلح جوی جهان باشم
و حتی در نقش صدام باشم و بدترین ظلمت خواه شوم
ولی...
از من انتظار نداشته باشید در مسئله های زندگی هم جمع باشم هم تفریق
هم ضرب باشم هم تقسیم
هم رادیکال باشم هم توان
من
توان
این را ندارم ک بتوانم هم کم کنم هم زیاد
نمیتوانم هم دو برابر کنم و هم دو قسمت
نمیتوانم هم جذر بگیرم و هم مجذور کنم
فقط خواستم بگویم
میتوانی از من انتظار داشته باشی وقتی خوشحالم ناراحتی را به کاغذ بکشم
ولی حق نداری که وقتی ناراحتم از من بخواهی خوشحالی را رسم کنم
آزادی، وقتی که من امیدوارم از من بخواهی ناامیدی را توصیف کنم
ولی امکان ندارد وقتی ناامیدم از من تعریف امید رو بخواهی
چون...
من فقط یک انسانم ")

 

Cause I'm only human
And I bleed when I fall down
I'm only human
And I crash and I break down

Click

song's name: i'm only human// by: christina perri

 

+ انتشار در آینده 

  • ro ma
  • چهارشنبه ۱۳ اسفند ۹۹

...Your eyes are beautiful

 

 

...I remember
...I remember the sunrise of love in the cloudy sky
...I was staring into your eyes

...It was morning
...The sun rose and I was overwhelmed by the beauty of its emergence
...The clouds came and rained down on your eyes
... night became
... sun set
...But moon rose instead
...Now I am overwhelmed by the rising of the moon
.Maybe because your eyes are beautiful

 

به یاد دارم 
طلوع خورشید عشق را در آسمان ابری به یاد دارم 
خیره به چشمانت بودم 
روز بود
خورشید طلوع کرد و من غرق در زیبایی پدیدار شدن آن 
ابرها آمدند و چشمانت را بارانی کردند 
شب شد
خورشید غروب کرد 
اما جایش را به ماه داد 
حالا من غرق طلوع ماهت شده ام 
شاید چون چشمهایت زیباست

 

Click

song's name: you set my world on fire

by: loving caliber

 

Piece_of_song#

I just wanna love you 

just wanna hold you 

just wanna be with you till we grow old

just tell me you'll stay or take me away 

i want you for myself every single day 

...you set my world on fire

 

انتشار در آینده^-^

  • ro ma
  • دوشنبه ۱۱ اسفند ۹۹

...I can do it

 

You can't do it-

Why+

Because you're a girl-

So I can do it+

Why-

Because I'm a girl+

 

...Yeah we're girls

 

ظاهرا موزیکم نیوفتاده ://

اینم لینک: کلیک

  • ro ma
  • شنبه ۲ اسفند ۹۹
close your eyes and look at the sky... you may see god in this way

just you have to play your part
پیوندهای روزانه